دو بار تو این چند روز آخری خوابتو دیدم. که با فاصله از من ایستادیو پسرک کنارته میخوام بغلش کنم و نگاهت مانع اس. منتظرم خبری بشه ازت پیامی بدی راهی دلت به رحم بیاد عقلت بفهمه که بودن و دیدن من برای پسرک لازمه بخوای کمکش کنی برای آیندش برای بعدهاش که مثل ما نشه پر از مشکل و بغض و گره کاش راه درست رو پیدا کنی کمکش کنی به دادش برسی و دست برداری از خودخواهی ! تو به نفع پسرک کار نمیکنی.
اشتراک گذاری در تلگرام
یادته اون جمله رو؟ با اون لحن مخصوص؟ روز عید به مامانت تو واتساپ پیام دادم. نوشتم: ای خدای امید و عشق خدای صبر و تغییر دهنده قلبها و احوال ها سال نو را سال صلح و آرامش سال فراوانی و سلامتی و حال خوب قرار بده. بهارتان سبز. سال نو مبارک. خوند و هیچی نگفتم. ده دوز بعدش یک ویدیو فرستاد از زایمان ۱۱ قلوی یک زن که جواب ندادم. از دیشب که میشه ۱۶ فروردین و شب تولد حضرت علی اکبر حدود پنجاه تا ویدیو و عکس فرستاده
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت